Tuesday, April 27, 2010

انشاء یک کودک نفهم!

موضوع انشاء : از شعر زير چه مفهومي  را برداشت ميکنيد ؟ 
از اون بالا کفتر ميايه يک دانه دختر ميايه ! 
سيا بغل جا جا ، تو منه ديوامه کردي ! 
مـــدادم را در قــــلب سفيد کاغذ فــــشار می دهـــــم تا انشاء ام آغاز شود . 
اين شعر خيلي با مفهوم ميباشد و من از اين شعر خيلي برداشت ميکنم ! 
ما هميشه از داخل تلويزيون نگا ميکنيم و پدر من خيلي توی کف اين دختر افغانيه ميباشد و مادرم غيرتي ميشود و به همين دليل پدرم هر شـــــــب شام نخورده ميباشد . مادرم وقتي که خيلي قاطي مي باشد در غذاي پدرم مرگ موش ميريزد ولی پدرم خيلی قوی است و هنوز زنده ميباشد . 
ما اين شعر را در ماشين گوش ميدهيم و پدرم جو زده ميباشد و ما خــــيلي حال ميکنيم . 
پدرم اين شعر را براي مادرم ميخواند و به او ميگويد : 
اي دخــتر افغاني من يه ایراني هستم " 
ولي مادرم خيلي شاکي ميباشد و با يك توگوشي جانانه به پدرم مي کوبد . 
ما خيلي به مهماني ميرويم و يکبار پدرم در يک مهماني با اين آهنگ در حال انجام حرکات موزون بود که ما را گرفتن و تا صبح در بازداشت بوديم و خـــيلي خوش گذشت .
پدر من هميشه توي حمام اين آهنگ را ميخواند و خيلي صداي پدرم فالش ميباشد و مادرم آبگرمکن را خاموش ميکند و پدرم هميشه بـــــــــعد از حمام به صورت قنديل ميباشد . 
پدر من هر شب به برنامه عسل جون زنگ ميزند و خيلي آهنگ در خواست ميکند ولي همه دارند دنبال گيتار اون آقاي تو دماغي ميگردند و کسي به حرفهای پدر من گوش نمیدهد
من و پدر و مادرم به شعر و ادبيات خيلی دوست داريم و من از اين شعر خيلی خوشم ميآيد. 
برداشت کردم و 
اين بود انشاء من

No comments:

Post a Comment